نظر دادن

چون دیدم اغلب دوستان برای نظر داد ن مشکل پیدا می کنن فقط کافی هست جمله پایین رو بخونن.

برای نظر دادن ابتدا هویت خود رو مشخص کنید.

۷.۰۸.۱۳۸۹

زندگی سگی ما

از وقتی چشمام باز شد گفتن مسلمونی . گفتن قانون اسلام قانون خداست و بی چون چرا باید قبول کنی
شروع کردن به تفسیر اسلام واسه ما.
اگه پسر بودیم گفتن سرت رو زیر بنداز نگاه نکن که آتیش جهنم تو رو می سوز و اگه دختر بودیم گفتن نگاه نکن روسریت رو سر کن که خدا تو رو از موهات در قیامت آویزون می کنه. ما را تفکیک کردن خواهر ها جدا برادر ها جدا . هر جا رفتیم دو تا تابلو می دیدم که می گفت خواهر ها از این ور برن و برادر ها از این ور جامعه ما پر شده بود از این تابلو ها
حسرت دل ما رو گرفت . حسرت دیدن یکی از جنس مخالفمون حسرت حرف زدن با اونها
برای ما دنیا اونها دنیایی بود ناشناخته
لاس زدن واسمون شد نعمت
عشق واسمون شد حسرت
دین واسمون شد زندان

حتی اسم دوست پسر و دوست دختر جز اسم های رکیک جا افتاد

آخر رابطه ها با این حال اوضاع شکل گرفت ولی تو خلوت , با ترس , و بعضی از ما ها که هنوز حرفهای اونها رو باور داشتیم با احساس گناه
باید هم از دست مامور فرار می کردیم و هم از دست خانواده
خیلی ها به اصطلاح آبروشون رفت خیلی ها تو سری خوردن

ای کاش خانه ام رو می گرفتن تمام زندگیم رو از من می گرفتن ولی عشق رو از من نمی گرفتن

۷.۰۶.۱۳۸۹

امروز و دیروز 2 (سنگسار زلیخا )


(ادامه)
امروز که از دانشگاه برگشتم خیلی خسته بودم خواب دیشبم خیلی من رو توی فکر برده بود بعد از شام بابام من رو برد مراسم روضه .
بابام هرچی به داداشم گفت اون نیومد ....مراسم که تموم شد وقتی برگشتم خونه داداشم مثل همیشه پای تلوزیون نشسته بود و فیلم با صدای زیاد می دید ولی من دیگه حال نداشتم که بگم صداش رو کم کن رفتم تو تختخواب و مثل مرده ها خوابم برد.
خوابم درست از جایی که دیروز تموم شده بود شروع شد.
سیاوش به طور ناخواسته گذرش به مسجد افتاده بود فردوسی مداح مجلس در حال گرم کردن مراسم بود فردوسی دوجمله می خوند بعد گریه می کرد دوباره دوجمله می خوند بعد گریه می کرد و مداحی به همین روال ادامه داشت .
فردوسی :

ای ملت عزادار بکنید برق را خاموش
تا برانگیزد ز انجمن خروش (برق مجلس خاموش شد)

بفرود حسین بستن کمرشان بجنگ
سوی رزم میدان شدن بی درنگ (فردوسی آه می کشد و گریه می کند)

بلشکر که آمد دمادم سپاه
جهان شد زگرد سواران سیاه( فردوسی آه می کشد و
گریه می کند و به سر خود می کوبد)

......
فردوسی همچنان از صحنه های کربلا تعریف کرد و در ادامه گفت :
فردوسی :

می خواهم چنان اشک بریزید در این انجمن
تا به دور ماند ز شما هر اهرمن

گناهی که تا این زمان کرده ای
ز هر جنبده ای که آزرده ای

همی شفاعت کند از تو همه
بدی نیکی انگارد از تو همه (این جمله بسیاری را آشفته حال ساخت )

اگر درد بی دوا داری مرو پیش پزشک همی
که او برکند ز تو هر غمی

فردوسی چند نطق کلام دیگر هم خواند و از منبر پایین آمد . فردوسی ریشی داشت بسی بلند و موهایی کوتاه به صورتی که ریشش از موهایش بلند تر بود یک عبا عربی بر روی دوش خود انداخته بود و زیر آن عبا کت شلوار خیلی شیک خارجی غیر عربی پوشیده بود . اما عبای عربی را قبول داشت ولی کت شلوار خارجی غیر عربی را نه.
همچنان که از منبر پایین آمد مردم گرداگرد او جمع شدند و احوال پرسی کردند ... دست دادند..... ناگهان همه مردم راه را برای شخصی روحانی باز کرده تا بیاید و با فردوسی سلام کند . شخصی که لباس روحانیون را پوشیده بود و ریش سفید و بلند ( بلند تر از ریش فردوسی ) و چهره نورانی و پیشانی پینه بسته آمد طرف فردوسی و دستش را گرفت و با او احوال پرسی کرد و هر دو گوشه مسجد نشستند و شروع به صحبت کردند.
فردوسی : خوب آیت الله معاویه حالتون خوب هست ؟ شنیدم چند روز پیش کسالت داشتین
آیت الله معاویه : الحمد الله برطرف شد کسالت ناچیزی بود
فردوسی : شما که مسولیت قضاوت در دادگاه را بر عهده دارید از حال روز اونجا برام بگین
آیت الله معاویه : بر روی چندین پرونده کار می کنم یکی پرونده شخصی به نام خیام هست که شعر های مرتد آمیز گفته و گفته های او خلاف شرع دانسته شده.
فردوسی : امید خدا که جامعه ما از شر هر گونه مرتدی پاک شود
آیت الله معاویه : الهی امین
در این میان اذان را هم گفتند و موذن از توی بلند گو گفت : (نماز جماعت به امامت آیت الله معاویه برگزار می شود)
فرادای اون روز آیت الله معاویه در دادگاه مشغول به کار بود به او پرونده جدیدی دادند پرونده مربوط به زنی شوهر دار می شده که گویا مرتکب به زنا شده بود اسم زن زلیخا بود و اسم مردی که با او زنا کرده بود یوسف بود و پوتیفار هم نام شوهر زلیخا بود.
دادگاه که تشکیل شد آیت الله معاویه زلیخا را محکوم به اعدام از طریق سنگسار کرد.
زلیخا وقتی حکم را شنید فریاد می زد جیغ می کشید فریاد می زد: من نمی خوام بمیرم
چند تا از مامور ها او را به زور گرفتند و در حالی که دست و پا می زد از دادگاه او را به سلول خودش در زندان منتقل کردند. روزها می گذشت و کار هر روز زلیخا شده بود گریه ...هر روز لاغر تر می شد تا این که روز موعد سنگسار فرا رسید.
زلیخا در سلول خودش نشسته بود که صدای پای چند تا از ماموران رو که از راه روی بیرون سلول راه می رفتند و به سمت سلول او می آمدند را می شنید . ماموران به سمت سلول آمدند و در حالی که در سلول را باز می کردن زلیخا از صدای باز شدن در سلول به وحشت افتاده بود در باز شد چند زن هیکلی در دم سلول او ایستاده بودند یکی از آن زن ها گفت : آماده ای؟
زلیخا سکوت کرد .
زن ها زیر بغل زلیخا را گرفتن و او را بلند کردند زلیخا مقاومت نمی کرد شده بود مثل مرده ها زن ها او را به سمت جایگاه سنگسار که تو زندان بود بردند.
چاله ای در اون محل از قبل کنده شده بود زلیخا را در پارچه ای سفید کردند او را درون چاله گذاشتند و دور او را خاک ریختند .
صدای الله اکبر بلند شد.
اولین شخصی که سنگ را پرتاپ یک روحانی بود سنگ را به سر زلیخا زد.
انگار سنگ رو به سر من زدند نه وای می دونین چی شده .
بابام یه لیوان آب روی من خالی کرده و اون لیوان رو داشت می کوبید توی سر من تا بیدار شم و نماز بخونم . من فکر کردم سنگی که خورده توی سر زلیخا توی سر من هم خورده.
(ادامه دارد)







۷.۰۵.۱۳۸۹

فرق داره

فرق است بین دختر بازی و دوست دختر
فرق است بین عشق و هوس
فرق است بین پول و خوشبختی
فرق است بین ریش و ایمان
ولی هیچ فرقی بین مرد و زن نیست


۷.۰۴.۱۳۸۹

دست دادن دو جنس مخالف حرام است


دست دادن نماد چیست : نماد ارتباط بین انسانها
دست دادن دو جنس مخالف از نظر بعضی ها نماد چیست : نماد شهوت رانی

تمام مراجع تقلید دست دادن مرد و زن را حرام کرده اند ... مشکل از اونهاست که همه چیز روو تو پایین تنه می بینند ... اگه به فوتبال خانوم ها نگاه کنن به اون توپ نگاه نمی کنن به یه جای دیگه نیگاه می کنند. و دست دادن که نماد ارتباط بشر هست رو تبدیل میکنن به نماد شهوت.
من می گم واقعا باعث تحریک ملت ما میشه چون شما این رو نماد شهوت تعبیر کردین اگه با یه جنس مخالف خودشون دست بدن اون طرف مقابل دیگه پایه همه جور چیزی هست .

همه چیز تو پایین تنه نیست