نظر دادن

چون دیدم اغلب دوستان برای نظر داد ن مشکل پیدا می کنن فقط کافی هست جمله پایین رو بخونن.

برای نظر دادن ابتدا هویت خود رو مشخص کنید.

۱۰.۰۷.۱۳۸۹

زنی را می شناسم من(شعري بسيار زيبا از سيمين بهبهاني)

زنی را می شناسم من

زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

آنچه که ندا شاید ندا می خواست بگوید ولی نمی توانست


می دویدم ... می دویدم
اونها هم همین رو می خواستن می خواستن من بدوم می خواستن من بترسم وقتی فهمیدن من دیگه از جهنم اونها نمی ترسم وقتی فهمیدن من دیگه شب اول قبر اونها نمی ترسم خواستن تو همین دنیا از اونها بترسم
یهو ایستادم دردی روی سینه ام احساس کردم ... درد واژه ای که واسه هیچ کدون ما ها دیگه غریبه نیست ... بی اختیار دراز کشیدم روی زمین نگاه اضطراب انگیز استاد موسیقیم و مردم رو از بالای سرم می دیدم.
نفس کشیدن واسم سخت شده بود
بالای سرم یکی فریاد می زد : فشار بده فشار بده
دست هاشون رو گذاشته بودن روی سینه من و فشار می دادن ولی نه به اندازه ای که درد هایی که توی سینه ام بود به سینه ام فشار می آورد
خون از دهنم بیرون می آمد خون از روی صورتم جاری شد
حالا فهمیدم که دیگه دارم می میرم
دیگه دارم از این دنیا می رم